شباهت های سریال «پایتخت» و نهادِ سیاست در ایران

از عباد به مسعود: دست نزن!

در کشوری که جریان اصلی رسانه اعم از رادیو تلویزیون و خبرگزاری ها در اختیار حاکمیت است و بخش خصوصی نمی تواند در این عرصه حضور موثری پیدا کند هیچ چیزی طبیعی تر از «انحصار» «سفارشی سازی» و تلاش برای «مهندسی اجتماعی» نیست. این مهمترین بستر شکل گیری جریانات فرهنگی و هنری رسمی و حاکمیتی در کشوری است که مسابقه ی ماراتن یک نفره برگزار می کند!

در این ماراتن رقیبی در کار نیست.

داور و ناظر هم نداریم.

هر وقت حال داشتی بدو هر وقت عشقت کشید بنشین در سایه سار درخت کنار جاده و چیزی بنوش بعد که حوصله کردی دوباره پاشو خواستی بدو نخواستی راه برو.

تو حتما و قطعا و یقینا به خط پایان خواهی رسید. می دانی چرا؟ چون فرجه تعیین نکردیم و عجله ای نداریم! قبلا فقط رادیو و تلویزیون و دنیای خبر چنین وضعیتی داشت. اما حالا چند سالی است که دنیای سینما نیز به چنین دردی مبتلا شده و شاهد فعالیت و رقابت نابرابر  بین چند کنشگر و وضعیت متفاوت هستیم.

فیلمسازانی داریم که وصلند به نهادهای حاکمیتی و چیزی که برای آنها مطرح نبوده و نیست رضایت مخاطب و میزان فروش فیلم در گیشه است! فیلمش را می سازد دستمزد و پاداش و جایزه اش را می گیرد سفارش کار بعدی را می گیرد و می رود خانه.

جریان دیگری داریم که با تغییر ژانر کمدی به لودگی و به کاربردن شوخی های جنسی و استفاده از سلبریتی های نوظهور عامه پسند پول پارو می کند.

جریان سینمای مستقل هم که به سختی نفس می کشد. هم بیم آن دارد که مجوز اکران و تایم مناسب اکران نگیرد هم ترس و هراس آن را دارد که فیلمش توقیف و گذاشته شود روی طاقچه ی بلند. عده ی دیگری هم هستند که غالبا فیلم را برای جشنواره های خارجی می سازند و دغدغه ی فروش ندارند.

 در این مکاره بازار با وجود فراگیرشدن اینترنت و فضای مجازی و با وجود آن که سالهاست صدا و سیما گوشت خود را تلخ کرده و خریدار و مخاطب ندارد مردم هنوز هم می نشینند پای تماشای برخی سریال ها. در این میان پایتخت وضعیت متفاوتی دارد و گویی طعمی گرفته شبیه خاطره و عنصری که بسیاری از خانواده های ایرانی هنوز هم خواهان آن هستند. آیا دستیابی به چنین موفقیتی فقط زاییده ی تلاش هنرمندان و سازندگان سریال است؟ البته که خیر! بخشی از ماجرا به خاطر همان ماراتن یک نفره است که وصف آن رفت بخش دیگر نیز ریشه در این دارد که میلیون ها خانوار ایرانی امروزه ابزار و اسبابی برای تفریح و تفرج و خوشگذرانی در اختیار ندارند و اگر تخمه و ذرتی نباشد و ننشینند پای تماشای سریال های ماهواره ای و یا نیفتند در چاله چوله های اسکرول اینستاگرام نمی دانند روزگار خود را چگونه بگذرانند.

با توجه به دلایلی که شرح آن رفت علی القاعده سریال پایتخت و بسیاری دیگر از محصولات شبیه آن بیش از آن که به «جامعه» و «ساخت اجتماعی» ایران شباهت داشته باشد حکایت گر اهداف رویکردها و سلایق آن نهادِ رسانه ای سازنده و پردازنده ای است که نه تنها کشور و جامعه ی ایران را بدین گونه می بیند بلکه معتقد است که نگاه دیگران صحت و مشروعیت ندارد و جهان همان چیزی است که در جامِ جم من می بینید! حالا بگذارید با ذکر چند مثال و مقایسه به شما بگویم که چرا سریال پایتخت و به ویژه پایتخت ۷ از بسیاری جهات به نظام حکمرانی کشور شباهت دارد:

۱.مدت هاست نظام حکمرانی و نهاد سیاسی ما در امر «تولید گفتمان» و «تولید سیاست» دچار ایستایی و وقفه شده است. پایتخت نیز چنین است. به ویژه در پایتختِ هفت حقیقتا حرفی برای گفتن نیست. نه قصه ای داریم نه ماجرای کانونی نه چیزی که مردم را مشتاق کند که ببینند «بعد چه خواهد شد». سالهاست بسیاری از منتقدین می گویند سریال پایتخت جذابیت خود را از دست داده. یا باید تولید و پخش آن را متوقف کنید و یا قصه و رنگ و بوی تازه بگیرد. کو گوش شنوا؟

۲.در نظام حکمرانی چهره های ثابت داریم که گویی همیشه باید بر روی صحنه باشند. همیشه باید پست و مقامی در اختیار داشته باشند. همیشه باید بدانها رجعت شود. پایتخت نیز چنین است. بدون تنابنده و مقدم نمی شود کار را دامه داد.

۳.نظام حکمرانی ما آدم ها را به راحتی کنار می گذارد. حتی اگر حضور آنها موثر و آدم جمع کن باشد. پایتخت نیز چنین است. سارا و نیکا دختران گل سریال به راحتی کنار گذاشته شدند و کسانی جایگزین آنها شدند که نه شباهتی به سارا و نیکا دارند نه کارکرد و ویژگی های آنها را. بهروز هم. در مورد بهبود بیچاره هم اصلا بگذارید چیزی نگوییم و یک موز برداریم و برویم!

۴.تا زمانی که مرحوم خشایار الوند سکان اصلی سناریو را در دست داشت سریال پایتخت قصه و روند نسبتا معقولی داشت. حالا که او رفته اغلب قسمت های داستان مانند یک دورهمی است که چند آدم شیرین قرار است چیزی بگویند و بروند. نظام حکمرانی ما هم سالهاست سند بالادستی و افق و سند توسعه و هدف عینی و متریک  را رها کرده و دارای یک قصه و پیرنگ روشن نیست.

۵.در نظام حکمرانی ما و به ویژه در رقابت های انتخاباتی برخی از چهره های سیاسی و اجرایی دقیقا رحمان و رحیم هستند.

این دو جوان نهایتا در حد مجلس گرمکن و آویزه و آکسسوار حضور دارند و بدون آنها خانه ی داستان ویران نمی شود. مثال مشابه آنها را در حکمرانی و دنیای سیاست می خواهید؟ بفرمایید: میرسلیم قاضی زاده هاشمی زاکانی و افراد دیگری که آنها را به عنوان نامزد پوششی می شناسیم! البته از حق نگذریم؛ این بزرگان با رحمان و رحیم دو تفاوت چشمگیر دارند: اول این که این بار این دو برادر نه تنها چیزی عایدشان نمی شود مجبورند بخشی از سکه های مهریه ی همسر زن داداش سابق را پرداخت کنند و دوم این که شیرین و دوست داشتنی هستند.

۶. نقی معمولی چکاره است؟ خدا عالم است! شنیده ایم در باشگاه مربی کشتی است. مرد حسابی! با شهریه ناچیز باشگاه ورزشی می توان خانه ی ویلایی به آن بزرگی اجاره کرد و خواهر و خواهرزاده را هم زیر بال و پر گرفت و پاترول چهار در سوار شد که مثل شیر سماور بنزین می سوزاند؟!

نقی معمومی یک تیپ داستانی خاص است که ممکن است امثال او در جامعه ی ما فراوان باشند. اما در دنیای سیاست نیز نظایر او کم نیستند. رجلان همه چیزدان که درباره ی همه چیز حرف می زنند ظاهرالصلاح هستند اما از هیچ رانتی هم نمی گذرند و همه چیز را برای خودشان و خانواده اشان می خواهند.

۷.هما چرا چنین بی ثبات است؟ مگر عضو شورای شهر نبود؟ مگر گوینده ی تلویزیون نبود؟ مگر مقداری انگلیسی بلد نبود و دهان گویا و عقل روشن و چشم بینای خانواده و فامیل نبود؟ پس چرا حالا تبدیل شده به زنی مستاصل و مضطرب که شب و روز به خاطر ندانم کاری ها و سوتی های نقی توی سر خودش می زند و کاری از دست او ساخته نیست. چرا انباشت آن همه تجربه و دانش از هما آدم دیگری نساخت؟ معادل هما در نظام حکمرانی و نهاد سیاست ما کی یا چیست؟ مجلس؟ شاید! فهیمه چی؟ او چرا پس از یک تغییر و استقلال نسبی؛ حالا تبدیل به یک عنصر ناتوان و وابسته شده و کفایت و توان تربیت و هدایت فرزندانش را ندارد؟ فهیمه همان نظام حزبی ما نیست؟ هست به گمانم.

۸.مردم علی آباد چرا در این داستان جایی ندارند؟ چرا فقط چند سیاهی لشکر شامل اعضای فامیل و اینها را در جشن تولد و جشن ختنه و اینها داریم و پس از آن هیچ جا پیدایشان نیست؟ مثلا چرا دوربین پایتخت ابر و درخت و کوه و قطار نشان می دهد اما خبری از نانوا و دوچرخه سوار و پیرمرد و دختر و پسر و دوره گرد و دیگر آدم های علی آبادی نیست؟ خودمانیم…در نهاد سیاست و حکمرانی هم دوربین غالبا دور است از رخسار و حال و روز مردم علی آباد!

۹.ما در حکمرانی و سیاست شاهد استفاده ی ابزاری از همه چیز هستیم و گاهی میزان استفاده آنقدر زیاد و پرتکرار می شود که هیچ شور و طعمی برجای نمی ماند. مثلا از ابزار تبلیغات سیاسی و دینی طوری استفاده می شود که گویی یک سخنران قرار است برای تمام موضوعات نسخه بپیچد و درباره ی همه چیز حرف بزند و حکومت و اقتدار و دین را به هر چیز باربط و بی ربط پیوند بدهد. «پایتخت» نیز همین است. به فراخور سفارش دستگاه روزی سر از ترکیه و بالن سواری و سوریه و جنگ با داعش درآورد روزی جامه ی قرمز بر تن ترامپ می پوشاند روزی دگر سراغ تاجیکستان می رود.

۱۰. هر سال که پخش پایتخت به پایان می رسد کسی کاری به ایراد و اشکال آن ندارد و کار رها می شود تا اواخر پاییز. فکر کنم نظام انتخاباتی ما نیز همین است. چیزی آماده نیست و در یک مدت کوتاه باید نامزدها تایید صلاحیت شوند تبلیغات عجولانه و دفعتی و بی برنامه باشد و مشارکت نیز هر بار کمتر و کمتر.

۱۱.نهاد سیاست و حکمرانی خیلی وقت ها برای تبیین و توجیه مسائل سراغ موضوعاتی می رود که هیچ جوره باورپذیر نیستند. پایتخت نیز همین است. شهاب سنگ تاکسی پرنده انتقال بیماری از میمون به بهتاش و خیلی چیزهای دیگر.

۱۲.چرا ارسطو عامل پس از عمری رانندگی جهانگردی تجارب متفاوت تجارت و خیلی چیزهای دیگر هنوز هم آدم خام و عجیب و غریبی است؟ شاید معادل و شبیه ارسطو در دنیای حکمرانی برخی از سیاستمداران و مدیران ما هستند که در چندین و چند نهاد و وزارتخانه فعالیت کرده و تجارب متفاوت اندوختند. اما هنوز هم در گفتار و رفتار آنها اثری از بلوغ و پختگی نیست.

اینها شباهت هایی بود که به ذهن من رسید.

۳۱۱۳۱۱

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "شباهت های سریال «پایتخت» و نهادِ سیاست در ایران" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "شباهت های سریال «پایتخت» و نهادِ سیاست در ایران"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه